حافظه: تقلای بین فراموشی و یادسپاری

به گزارش وبلاگ ساعتچی، رامتین ایمانی نوبر، روانشناس، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: رولان بارت در کتاب اتاق روشن: اندیشه هایی درباره عکاسی نوشت: شرط لازم تصویر، یک نظر است. این را یانوش به کافکا گفت و کافکا لبخندی زد و پاسخ داد: ما از چیز ها عکس می گیریم تا از فکرمان بیرونشان کنیم. داستان های من، راهی بر بستن چشمانم هستند.

حافظه: تقلای بین فراموشی و یادسپاری

گویی کافکا با پاسخش از آرامش فکر سخن گفت؛ فکری که حیاتش بسته به حافظه است؛ حافظه ای که کارکردش یادسپاری خاطرات و اطلاعات است و یادسپاری تنها زمانی معنا پیدا می نماید که فراموشی درک گردد. از این رو، اساساً فراموشی مانند تیغی دولبه است، هم می تواند مایه آرامش و نجات باشد و هم مایه رنج و عذاب. هم انتخابی است و هم غیر انتخابی. هم زودگذر است و هم ابدی. درست مثل یادسپاری.

همانطور که لیزا جنوا، عصب شناس و نویسنده نامدار کتاب به یاد داشته باشید: علم به یادآوردن و هنر فراموشی می گوید: در حالی که حافظه پادشاه است، اما کمی هم بی معناست. اینکه چگونه می توانید با جزئیات به یاد آورید که 20 سال پیش کفش کودکی تان چه رنگی بوده، اما حتی نمی توانید به یاد آورید که دو روز پیش ناهار چه خورده اید! در واقع نقش متناقض حافظه و متعاقب آن فراموشی و یادسپاری، گویا در حول احساسی می چرخد که با فراموشی درصدد کنارزدن مرارتش و با یادسپاری، درصدد تکرار لذتش هستیم و شاید هم بالعکس! بنابراین بسیاری اوقات ما با مطلعی انتخاب می کنیم که چه چیزی به خاطر بسپاریم و چه چیزی را فراموش کنیم.

پس از این، بعد ها ممکن است با یک عامل تحریک کننده، هیجان رویدادی را که برای ما بدل به خاطره ای شده، دوباره تجربه کنیم، آنچه می تواند خشم، غم، شادی یا عشق باشد. مثلاً، آن عامل تحریک کننده می تواند گذر از یک محله یا گوش دادن به یک موسیقی خاص یا بوییدن تصادفی دود هیزم باشد که هر کدام خاطراتی از گذشته های دور با همان احساس و هیجان را می تواند دوباره در ما غلیان کند؛ بنابراین در ابتدا آنچه برای ما در این فرایند اهمیت دارد، نقش حافظه خودمطلع است؛ همانی که گویی رابطه عاشقانه با فکر دارد و به مثابه موهبتی ارزشمند برای انسانی است که با گذر عمر تصور می نماید روزی وی را ترک خواهد نمود یا حداقل نادیده خواهد گرفت.

از این رو، جنوا ادامه می دهد: بیشتر چیز هایی که فراموش می کنیم، شکست شخصیت، نشانه ای از بیماری یا حتی علت منطقی برای ترس نیست - جا هایی که بیشتر تمایل داریم برویم زمانی است که حافظه ما را نادیده می گیرد. هر بار که چیزی را فراموش می کنیم که فکر می کنیم باید به خاطر بسپاریم یا وقتی که جوان تر بودیم به یاد می آوردیم، احساس نگرانی، خجالت یا ترس می کنیم. ما به این فرض پایبند هستیم که حافظه با افزایش سن ضعیف می گردد، به ما خیانت و انتها ما را ترک می نماید..

اما سوی دیگر اهمیت حافظه آن است که از طریق همان عوامل تحریک کننده می تواند سبب غلیان دوباره همان هیجان های آزاردهنده و اضطراب زا باشد، بنابراین ناگزیر می شویم که از مکانیسم های دفاعی برای دورکردن آن ها از ضمیر خودمطلعمان استفاده کنیم و بدون اینکه مطلع باشیم آن ها را به ضمیر ناخودمطلع بسپاریم تا مجدداً این اضطراب ها را تجربه نکنیم. با این حال همان تنش های نهفته در ناخودمطلع در سر بزنگاه ها یا حتی در رؤیا ها به سراغمان خواهد آمد تا انتها در جایی ما را به تله بیندازد، البته قدرت بی بدیل حافظه ناخودمطلع همیشه مایه رنج نیست، بلکه می تواند عامل موفقیت هم باشد.

به هر روی، گویا چالش اصلی حافظه همین دوگانگی است، یعنی تقلای بین فراموشی و به یادسپاری. کشمکش بین خودمطلع و ناخودمطلع. جریانی بین مسرت و محنت که فراموشی و یادسپاری می تواند علتی برای یکی از آن ها باشد.

از این رو پاسخ کافکا گویی تنها مرهمی برای کاستن این رنج است، اینکه با ذخیره کردن تراوشات فکری در جایی به غیر از فکرمان به حافظه فرصت استراحت دهیم تا با بایگانی کردن آن ها موقتاً فراموششان کنیم و در مواقع لزوم دوباره به یادشان بیاوریم، یا با همان ذخیره سازی در همانجا - مثل خلق اثری - مجالی دهیم که تراوش عوامل آزاردهنده در ناخودمطلع را مثل فیلمی روی پرده غبارآلود حافظه مان به نمایش بگذاریم تا با مشاهده و پذیرشش، برای مدت ولو کوتاهی، انتها، با آرامش چشمانمان را ببندیم؛ چشمانی که ناظر منظره تقلای ابدی فراموشی و یادسپاری، در قلمرو بیکران حافظه است؛ حافظه ای که حیات فکرمان به آن بستگی دارد.

منبع: فرارو

به "حافظه: تقلای بین فراموشی و یادسپاری" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "حافظه: تقلای بین فراموشی و یادسپاری"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید